شعر

كرده ست سربلند؛ پيشاني مرا؛ سربندِ نامِ تو

مي گويند
سري را كه درد نميكند
دستمال نمي بندند
ولي سر من درد مي كند
براي سربندي كه نام مقدس تو روي آن حك شده باشد ...
"رقية بنت الحسين"

  *
* بر سر ببندم و بر دل حك كنم تو را
* اين را حتما بشنويد... شايد بهترين مداحى اى كه در عمرم شنيده ام.... يونس حبيبى خوانده و همۀ قصه است...               
                  ميگن يه جا خرابه بود... خرابه اي تو شهر شام
                گريه مي كرد و هي مي گفت....عمه بريم پيش بابام... (براى خواندن)

ادامهـ مطلبـ
| ۱ آذر ۱۳۹۴ | ۰۳:۳۲:۳۸ | مدير سايت
،

زير پاي تو

من طعمِ دردِ برگ را چشيده ام
آن زمان كه زير پاي تو له شدم
آن زمان كه دست هاي من از تمام شاخه هاي اين زمين جدا شدند
آن زمان كه روي شانه هاي باد گم شدم
هاي با توام به زير پاي خود نگاه مي كني؟
هاي با توام به حرف هاي من گوش مي دهي؟

* دوستي پيشنهاد داده بود كه اين را بياورم اينجا، هرچند نام سراينده اش خاطرش نبود و من هم نيافتم.
به هرحال، اين عكس را كه ديدم، فكر كردم كنار اين شعر بيايد مناسب است.

ادامهـ مطلبـ
| ۱ آذر ۱۳۹۴ | ۰۳:۳۲:۳۸ | مدير سايت
،

من به خال ِ لبت اي دوست گرفتار شدم..

خوش بـه حال ِ انـارها و انجيـرها...

دلتنـگ كـه مي شونــد،

مي تركــند!...

 

*عكس رو تو يكي از باغ هاي دوستان گرفته بودم اونم تو هواي باروني! :)

*عنوان، شعر  ِ زيبايي از امام خميني (ره) كه از اينجا مي توانيد بخوانيدش.

ادامهـ مطلبـ
| ۱ آذر ۱۳۹۴ | ۰۳:۳۲:۳۷ | مدير سايت
،

اينـجـا چـراغي روشنــه ....

                                         هر جـا چــراغـﮯ روشنـــه ، از ترس تنهــــا بودنـه ... 

                                        اي ترس تنـهــايــﮯ  من ، اينـجـا چــراغــﮯ روشنـه

+ روزبه بماني

+براي گوش دادن به اين ترانه قشنگ پيشنهاد مي كنم اين اهنگو با صداي داريوش از اينجا دانلود كنيد.

+لازم به ذكره كه قبل تر ها هم اين پست توسط نجواي عزيز اينجا اومده.

ادامهـ مطلبـ
| ۱ آذر ۱۳۹۴ | ۰۳:۳۲:۳۷ | مدير سايت
،

پروانه هاي مرده با هم فرق دارند...

بر من به چشم كشته عشق ت نظر كن
پروانه هاي مرده با هم فرق دارند...



فاضل نظرى

ادامهـ مطلبـ
| ۱ آذر ۱۳۹۴ | ۰۳:۳۲:۳۶ | مدير سايت
،

آخرین مطالب ارسالی

ادبيات جهان محو جمالت شده چون...

دستم نمي رسد كه در آغوش گيرمت

من ز جهان بريده ام!

بيا كه مرا با تو ماجرايي هست...

هاي باران!

شب كه اينقدر نبايد به درازا بكشد!

نگير از اين دل ديوانه، ابر و باران را

توئي آن شعر دل انگيز و بلند!

گاهي به نگاهي شده يك پنجره وا كن

چاي با تو مي چسبد فقط...