شعر
قالب رایگان
خوراك سايت
درباره ما
صفحه اصلي
تسليم!
آرام و رام
مي پرسم از شكوفه بادام:
«آيا كدام فاتح مغرور
آيا كدام وحشي خونخوار
در ساحت شكوه تو،
آرامش سپيد!
وقتي رسيد
بي اختيار اسلحه اش را
يك سو نمي نهد؟»
محمدرضا شفيعي كدكني
ادامهـ مطلبـ
|
۱ آذر ۱۳۹۴
|
۰۳:۰۵:۵۰
|
مدير سايت
،
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
آخرین مطالب ارسالی
ادبيات جهان محو جمالت شده چون...
دستم نمي رسد كه در آغوش گيرمت
من ز جهان بريده ام!
بيا كه مرا با تو ماجرايي هست...
هاي باران!
شب كه اينقدر نبايد به درازا بكشد!
نگير از اين دل ديوانه، ابر و باران را
توئي آن شعر دل انگيز و بلند!
گاهي به نگاهي شده يك پنجره وا كن
چاي با تو مي چسبد فقط...
آرشیو موضوعی
موضوعي ثبت نشده است
جستجوگر
آرشيو مطالب
آذر ۱۳۹۴
رمزینه بارکد
آمار
افراد آنلاين :
7
بازديد امروز :
3655
بازديد ديروز :
2549
بازديد كل :
255749
سرویس وبلاگدهی فارسی یا پارسی رایگان